محمدطاهامحمدطاها، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات شیرین پسرم

گزارش لحظه به لحظه

ساعت هشت شب، پشت در بخش زایمان، فردا صبح میایی بدنیا، انشاءالله  ساعت هفت و دوازده دقیقه صبح پنجشنبه مامانی رو دارن برا عمل آ ماده میکنن و آ مد بدنیا   نوشته بابایی ...
27 دی 1392

پایان انتظار

سلام گل پسر مامان کمتر  از دو روزه دیگه  مونده که شما شیرین  عسل پا به دنیا بزاری. از یکجا دلم برا این  روزایی که با هم بودیم تنگ میشه ازطرفی خیلی خوشحالم که این روزای انتظار تموم شد بالاخره میتونم گل پسرم رو بغل کنم و خدا رو بابت نعمت مادر شدن شکر کنم.  امروز  برا اخرین بار رفتیم پیش دکترمون از اونجابی که مامانی فشارش بالاس باید یه هفته ای زودتر عزیز م بیاد پیش  مامان و باباش.دکتر تاریخ زایمان رو برا پنجشنبه  26دی زد. بعد  از دکتر  با خاله جون فاطمه رفتیم خونمون تا یه کم خونه رو مرتب کنیم و لباسهای کوچولوی نازم رو برداشتیم  تا برا پنجشنبه  اماده باشیم. از الان استرس زیاد دا...
25 دی 1392

صحبت بابایی با پسرش

خوب پسرم الان که دارم این مطلب رو می‌نویسم  مامان جونت خیلی سردرد داره و به خاطر  اینکه برات ضرر نداشته  باشه قرص نمیخوره و خیلی هوات رو داره،  این نه ماه خودم شاهد بودم که چقدر درد برد، حالت تهوع داشت و هیچ نگفت، سرما خورد ولی دردش رو تحمل کرد، سنگینی بار شما رو بجون خرید که تو سالم باشی و هزار تا مورد دیگه که نمیشه تک تک نوشت.  خلاصه این حرفا رو زدم که چندسال دیگه که بزرگ شدی از گل نازکتر بهش نگی و احترامش رو داشته باشی،  وقتی من سرکارم کمکش کنی و نگذاری اذیت بشه و مرد خونه باشی تا من از سر کار بیام . در آ خر باید بگم که پسرم تو عشق بابایی و مامانی هستی. 
15 دی 1392

آشنایی با ابوالفضل دوست داشتنی(پسر خاله)

سلام فندق مامان 2روزه دیگه 35 هفتگیتم تموم میشه.به خاطر اینکه از من و شما قند عسل بیشتر مراقبت بشه تموم این هفته رو خونه مادرجون بودیم .امشب من و بابایی اومدیم خونه تا دو روزی خونه باشیم دوباره بریم خونه مادرجون.عزیزم من و بابایی خیلی منتظر اومدنتیم . عشقم راستی هنوز حرفی از ابوالفضل (پسر خاله)نزدم.ابوالفضل 17 دی یعنی 6 روزه دیگه پنج سالش تموم میشه.حسابی پسر با نمکیه و باحرف زدن های مردونش دل همه رو میبره.(البته با نمک تر از پسر خودم که نمیشه) خیلی باهوشه تا الان هفتاد تا شماره موبایل و منزل بلده .از الان خیلی دوستت داره دستشو میزاره رو شکمم میگه محمدطاوا(طاها)رو صدا کن منو نگا بتونه(بکنه) یا میگه بزارش رو کول من  ابوالفض...
12 دی 1392

مامان منتظر...

       نازنینم دیروز برا کنترل و چکاب شما گل پسر نوبت دکتر داشتم.الان شما 34 هفته اس که تو دل مامانی و منم حسابی به شما عادت کردم.هرچند این روزها رو به سختی تموم میکنم ولی به  امید دیدن روی ماهت و به عشق در آغوش کشیدنت سپری میکنم. گفته بودم قراره برا تعیین وزن برم سونو تو 32هفته گی یعنی تاریخ 92/9/18رفتم دکتر آدی بیگ که مشخص شد شما 2374 وزن داری.که با نشون دادن سونو به دکترم خدا رو شکر گفت همه چی خیلی عالیه و شما وزنگیری خوبی داری. دیروز دکتر تاریخ زایمان رو 11بهمن زد.دیگه توکل به خدا اگه شما گل پسری عجله برا اومدن نداشته باشی تااون تاریخ باید صبر کنیم           ...
11 دی 1392
1